۱۹ مطلب با موضوع «#دیالوگ» ثبت شده است

175

من زورقی شکسته، اما هنوز طلایی

  • ی الف سین
  • شنبه ۲۰ خرداد ۹۶

!!! being alone sucks

=)))))))))))))

500days_of_summer#


پ ن :

تام: نگاه کن ، ما قرار نیست اسم رو رابطه مون بزاریم، من میفهمم!

اما میدونی من فقط به یکم اطمینان نیاز دارم
سامر: میدونم
تام: من نیاز دارم بدونم تو قرار نیست یه روز صبح از خواب پا شی و احساس متفاوتی داشته باشی
سامر: من نمی تونم این قول رو بهت بدم، “هیچ کس نمیتونه”

  • ی الف سین
  • دوشنبه ۱ خرداد ۹۶

اگه جرئت انجام کاری رو نداری از جرئت خودت هم فراتر برو


  • ی الف سین
  • دوشنبه ۱ خرداد ۹۶

138

۱جوزف عزیز ، این لهجه از کجا اومده بود؟ معرکه‌ای !♥

۳)the walk

IMDb: 7.3-10

2015

۴) آشنا شدن باphilippe petit (کلیک)و قصه‌اش باعث شد  درمورد ۱۱ سمپتامبر دوبرابر قبل احساس اندوه  کنم.

۵)دیالوگ:

بیشتر بندبازها زمانی میمیرن که دارن میرسن.اگه سه قدم برای رسیدن داشته باشی،اون قدم‌ها رو مغرورانه برداری و فکر کنی که شکست ناپذیری، خواهی مرد.

  • ی الف سین
  • جمعه ۲۹ ارديبهشت ۹۶

132

مهمترین و در عین حال شجاعانه‌ترین کاری که به عنوان یک هنرمند میتوانید انجام دهید این است که الهام بخش اشخاص دیگر شوید تا خلاق باشند

"Joseph Gordon"


پ ن: کسی که یه شکل بازی‌ رو ازش توی دو تا فیلم ندیدم! همیشه متفاوت، همیشه خوب


  • ی الف سین
  • چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۶

106

ﮐﺮﮔﺪﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟
ﺩﻡ ﺟﻨﺒﺎﻧﮏ ﮔﻔﺖ : ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﻣﯽﭼﮑﺪ...

"شل سیلور استاین"

  • ی الف سین
  • چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۹۶

اینم فیلم امشب، بریم بخوابیم

علی : چی شده کفشت؟
خانم دکتر: میخش زده بیرون، هر کفش دیگه بود تا حالا انداخته بودمش بیرون. این یکی رو دلم نمیاد.
- رهاش کن بره رئیس!
+ یعنی چی؟
- هیچی، یه رفیق داشتم همیشه هر وقت یه چیزی اذیتت میکرد میگفت رهاش کن بره. شرش کم میشه! چرت میگفت البته ...
+ مخصوصا در مورد میخ کفش بدتره میره تو پای آدم !
- از اینایی بود که تو زندان هیپنوتیزم و اینجور چیزا یاد گرفته بود، یدفعه من و سیما رو برد کافه ی دنیز!
+ سیما کی بود ؟
- سیما یکی از بچه های دانشگاه.
+ دوستش داشتی؟
- مثلا. خیلی شبیه مینا بود. همون دخترداییم که از تاریکی میترسید.
+ اون چی؟ اونم تورو دوست داشت؟
- نمیدونم...من هیچوقت هیچی بهش نگفتم.من اینجوریم! همیشه هر وقت باید یک کاری بکنم یدفعه اصلا هیچ کاری نمیکنم!

 خلاصه رفتیم کافه دنیس. فرید شروع کرد به هیپنوتیزم کردن تا این که نوبت رسید به من. منو خواب کرد و بچه ها شروع کردن به سوال کردن.

 همشون پیله کرده بودن که کیو دوست داری؟ منم هیچی نمیگفتم.تا این که خود سیما گفت علی یه چیزی بگو! 

مهم نیست چی باشه یه چیزی بگو .منم هیچی نگفتم.گفت اصلا یه چیز بی ربط بگو، بگو یه چیزهایی هست که تو نمیدونی...!

+ گفتی؟
- نه ! هیچی نگفتم.اینقدر هیچی نگفتم تا همه حوصله شون سر رفت، از خواب بیدارم کردن.
+ حوصله سیما هم سر رفته بود ؟
- لابد... 6 ماه نکشید با محمود چاخان ازدواج کرد
+ لابد کلی هم حالت گرفته شد، نه؟ خوب انتظار معجزه داشتی؟
- حالا کی گفته من منتظر معجزه ام؟ میدونی امروز دفعه دومه اینو میشنوم ؟
+ خب پس یه کاری میکردی
- اصلا تو اگه بودی چیکار میکردی؟
+ من که صاف بهش میگفتم
- صاف بهش میگفتی؟
+ خب آره.مگه چیزه عجیبیه ؟ ... خب تلفنی بهش میگفتم

- تلفنی هم نمیتونستی بگی
+ چرا ...بیا ...الو ...سلام .. میخواستم یکم باهات حرف بزنم ...میخواستم از خودم برات بگم..یعنی راستش میخواستم بگم اون شب ولی نشد ...امممم...شاید حالا یه وقت دیگه...شاید اصلا دیگه پیش نیاد...به هر حال میخواستم بگم که ....

ـ دیدی نمیشه!


+ میخواستم بگم ، یه چیزهایی هست که نمیدونی ...



‌#چیزهایی‌ــ‌هست‌ــ‌که‌ــ‌نمیدانی

  • ی الف سین
  • جمعه ۱۳ اسفند ۹۵

من به امید خوابایی که شبا میبینم، روزا رو دوام میارم !

  • ی الف سین
  • چهارشنبه ۱۱ اسفند ۹۵

پیشنهاد فیلم : پله‌ی آخر

+بعد از مردنم تا یک روز یا بیشتر، ناخن هایم رشد می کنند و موهایم و ریشم، انگار از مرگ من بی خبرند .

تا قبل از شنیدن خبر مرگم، همیشه افسرده بودم، اما حالا یهو ضد ضربه شدم، انگار دوای من، شنیدن خبر مرگم بود!


+یادته یه سال تو تفرش خسرو اومد مرخصی خونه ی مامان جون ؟
صبح اون روزی که میخواست برگرده پادگان تو بهش گفتی: یه وقت گوله نخوری بمیری !همونجا آرزو کردم کاشکی خسرو بمیره...گاهی وقتا فک میکنم کاشکی منم اونشب اونقدر زیر بارون وایمیستادم تا بمیرم !


+اساتید نشسته بودن من رفتم بالا یه دفعه همه چی یادم رفت هی میگفتم«تو...!...تو...!»دلشون سوخت.گفتن حالا بیا یه تست دیگه ازت بگیریم.فکر میکنی چی بود تستشون؟ جریان خبر مرگ مادر پای تلفن!
گوشی رو برداشتم گفتم :«جدا؟!» 
گفتن برو گمشو تو هیچ استعدادی نداری!

 =))


  • ی الف سین
  • سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵
(ری‌رای سابق)