+بعد از مردنم تا یک روز یا بیشتر، ناخن هایم رشد می کنند و موهایم و ریشم، انگار از مرگ من بی خبرند .
تا قبل از شنیدن خبر مرگم، همیشه افسرده بودم، اما حالا یهو ضد ضربه شدم، انگار دوای من، شنیدن خبر مرگم بود!
+یادته یه سال تو تفرش خسرو اومد مرخصی خونه ی مامان جون ؟
صبح اون روزی که میخواست برگرده پادگان تو بهش گفتی: یه وقت گوله نخوری بمیری !همونجا آرزو کردم کاشکی خسرو بمیره...گاهی وقتا فک میکنم کاشکی منم اونشب اونقدر زیر بارون وایمیستادم تا بمیرم !
+اساتید نشسته بودن من رفتم بالا یه دفعه همه چی یادم رفت هی میگفتم«تو...!...تو...!»دلشون سوخت.گفتن حالا بیا یه تست دیگه ازت بگیریم.فکر میکنی چی بود تستشون؟ جریان خبر مرگ مادر پای تلفن!
گوشی رو برداشتم گفتم :«جدا؟!»
گفتن برو گمشو تو هیچ استعدادی نداری!
=))
- ی الف سین
- سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵
- ۱۶:۳۶