گیرنده شناخته نشد اولین و مشهورترین کتاب کاترین کرسمن تیلور به بیش از بیست زمان ترجمه شده است.

این داستان کوتاه شرح نامه نگاری دو دوست صمیمی آلمانی است که سالها با هم در سانفرانسیسکو زندگی کرده‌اند و حالا یکی‌شان به آلمان بازگشته است آن هم درست زمانی که حزب نازی آدولف هیتلر به قدرت رسیده.

تیلور این داستان را در سال ۱۹۳۸ نوشت، زمانی که جنگ جهانی دوم شروع نشده بود و بسیاری از مردم و سیاستمداران در غرب هیتلر را خطر جدی نمیدانستند و درمورد آلمان نظرها عموما خنثی و حتی در مواردی مثبت بود.

پسر کاترین تیلور در یادداشتی درباره‌ی کتاب مینویسد جرقه‌ی کتاب از خبری چند خطی در روزنامه‌ای زده شد: دانشجویان آمریکایی که در آلمان درس میخواندند در نامه‌هایشان از جنایات نازی‌ها میگویند.

آنها در جواب دوستان ساکن آمریکایشان که هیتلر را در نامه‌های خود مسخره میکنند به آن‌ها مینویسند:«بس کنید.اینها با کسی شوخی ندارند.همین نامه‌ی شما میتواند سر آدمی را به باد دهد.»


+دوست عزیز، به نظر من همه چیز در غلیان است،واقعا در غلیان است.مردم همه به جنب و جوش افتاده‌اند.این را در کوچه و بازار حس میکنی.ناامیدی مثل لباس کهنه به گوشه ای پرتاب شده.مردم دیگر خودشان را در ردای شرم نمیپیچند.دوباره امیدوار شده‌اند.شاید این فقر بالاخره به پایان برسد.اتفاقی در راه است.اتفاقی که نمیدانم چیست.بالاخره رهبری پیدا شده اما با احتیاط از خودم میپرسم این رهبر ما را به کجا خواهد برد؟از بین رفتن ناامیدی خیلی وقت‌ها منجر میشود به قدم گذاشتن در راه‌های جنون آمیز.


+کاش میتوانستم کاری کنم که تولد دوباره‌ی آلمان نوین را با رهبری پیشوای والا مقاممان را ببینی.دنیا نمیتواند ملتی بزرگ را تا ابد در انقیاد نگه دارد.ماشکست خورده بودیم و چهارده سال سرمان را زیر انداخته بودیم.نان تلخ شرم میخوردیم و سوپ آبکی فقر را سر میکشیدیم.اما حالا مردمی آزاد هستیم.


+تو میگویی ما کسانی را که افکار آزادی‌خواهانه دارند شکنجه میکنیم و کتابخانه‌ها را ویران.دست از این احساساتی‌گری کپک زده‌ات بردار.آیا جراح از خیر غده‌ی سرطانی میگذرد به این دلیلی که برای دراوردنش باید شکم بیمار را پاره کند؟

ما بی رحمیم! معلوم است که بی‌رحمیم.هر تولدی با درد همراه است و نیز تولد دوباره‌ی ما.

دیگر بس است نامه ای برایم ننویس.حالا هردومان میدانیم که دیگر هیچ توافقی با هم نداریم.


*قسمت‌هایی از کتاب رو انتخاب کردم که کمی از ماجرای دگرگون شدن پیوند دوستی این دو نفر رو نشون بده.یه کتاب خیلی کم حجم که کمتر از یک ساعت خونده میشه.و یک پایان جذاب : گیرنده شناخته نشد.


ترجمه‌ی بهمن دارالشفایی