کلمه‌ی فوبیک اگر درست استفاده شود جای خودش را دارد ولی تازگی‌ها معنایش را از دست داده چون همه اصرار دارند که ریشه‌ی بیشتر دشمنی‌ها ترس است نه نفرت! کسی برای این دو احساس متضاد تفاوتی قائل نیست.از مار میترسم، از کامپیوتر متنفرم!نفرتم سفت و سخت است و هر روز پروبالش میدهم.هیچ مشکلی با نفرتم ندارم و هیچ چیز نمیتواند نظرم را عوض کند.

از کامپیوتر بدم می‌آید برای اینکه برای خودش به اندازه ی یک ستون ثابت در نیویورک تایمز جا باز کرده.همینطور برای اینکه تبلیغات تلوزیونی به خاطر نشان دادن آدرس وب‌سایت طولانیتر شده اند.

...

من برای نفرت از کامپیوتر دلیل زیاد دارم ولی بیشتر از هرچیز به خاطر بلایی که بر سر دوست قدیمی‌ام ماشین تحریر آورده ازش بدم می‌آید.

در یک کشور دموکراتیک باید برای هر جفتشان جا باشد ولی کامپیوتر تا من را به جایی نرساند که نوار ماشین تحریر را از رشته‌های پیراهن پاره درست کنم و رنگش را هم خودم در وان حمام عمل بیاورم ول کن نیست.هدفشان این است که در موزه‌ی نوشت ابزار جایی برای آی‌بی‌ام سلکتریک دوم در کنار قلم پر و اسکنه باز کنند.

...

برایم مهم نیست میتواند کلمات را بشمرد و با فشار یک دکمه پاراگراف‌ها را مرتب کند،من کامپیوتر نمیخواهم.

برعکس صدای تق تق بی‌جانی که از برخورد انگشت با کیبورد پلاستیکی کامپیوتر بلند میشود صدای محکم و بلند ماشین تایپ به تو میگوید که واقعا داری چیزی درست میکنی.بعد از یک روز افتضاح به جای اینکه برای هیچ مجازیم غصه بخورم میتوانم سطل کاغذ باطله‌ام را نگاه کنم و به خودم بگویم اگر شکست خوردم دست کم چند درخت را با خودم پایین آوردم.