انگار که زمان به عقب برگشته باشد گوشیهای هوشمندمان به اندازهی یازده دو صفرها تنزل پیدا کردهاند،با درد بدنهامان چه کنیم!؟
صبحها عادت داشتم اول کانالهایم را چک کنم،الحمدالله که هیچوقت خبر خوبی نبود زلزله بود اگر نه گرانتر شدن یا نمایندهای که جایی چیزکی بگوید و ما ببینیم بعد سر تکان دهیم که باورت میشود این مجلس ماست و اینها نمایندههای ما؟ بعد برویم به زندگیمان برسیم.
صبح که بیدار شدم حس میکردم از دنیا بریده شدهام ،یعنی آن بیرون چه خبر بود؟
پتو پیچ خودم را روی کاناپه جلوی تلوزیون انداختم ،خبر از قطعی اینترنت و تعطیلی مدارس بود و چند چیز بدتر.
ناهارم زودتر از هر موقع دیگری آماده شد تا خودم را در آشپزخانه سرگرم کنم،با گوشی بی مصرفم آهنگ گوش دادم .حالا گل گاو زبان مینوشم و کتابی برداشتهام.با خود میگویم تا شب تمامش میکنم. تلاشی مذبوحانه برای کنترل یک روز از زندگیم در زمانی که انگار کنترل هیچ چیز در دستمان نیست.