عاشق شدن در زمستان فکر چندان خوبی نیست.در این فصل علایق بیشتر و دردناکترند.
روشنایی بی نقص سرما لذت اندوهگین انتظار را تشدید میکند.لرزش از سرما تبوتاب را چند برابر میکند.کسی که اول فصل سرما عاشق میشود باید خطر سه ماه لرزیدن مداوم را به جان بخرد.
فصلهای دیگر هر کدام عشوهگریها و طنازیهای ویژهی خود را دارند،شکوفهها،خوشهها و شاخ و برگهایی که حالت روانی انسان را در خود فرو میبرند و پنهان میکنند.اما در برهنگی زمستان هیچ پناهگاه و مامنی پیدا نمیشود.سراب و وهم سرما چیزی است فریبندهتر و موذی تر از سراب بیابان، واحهای در مدار قطبی است،افشای ننگین زیباییای است که به واسطهی دمای زیر صفر اتفاق میافتد.
***
مادرش گفت چرا دخترش را اذیت میکنم.اگر دست انداختن یک نوجوان به معنای اذیت کردن اوست،نمیتوانم تصور کنم وقتی زن برادرم متوجه نقش من در ماجرای انهدام بویینگ ۷۴۷ میشود،چه فعلی برایم به کار خواهد برد.
فکر میکنم ساعت ۱۴،یا با در نظر گرفتن تاخیرهای همیشگی در نهایت ۱۴:۳۰ همهی عوامل و ماموران فرودگاه به شبکههای سیانان و آفپ و غیره احضار میشوند.میتوانم کلهی زن برادرم را رو به روی خبرهای ساعت ۸ شب امشب تصور کنم:«بهت گفتم بودم برادرت بیماره!»
و واکنش پدر و مادرم: پدرم خواهد گفت «همیشه میدونستم پسر دومم خاصه.این ویژگی رو از من به ارث برده.» و در همین حین مادرم مشغول ساختن خاطرات مشابهی است که سرنوشتم را از پیش نشان میدادند:«وقتی هشت سالش بود با لِگو هواپیما میساخت، بعد اونها رو پرت میکرد توی مزرعهی اسباب بازیش.»
خواهرم هم به نوبهی خود خاطراتی تعریف خواهد کرد که واقعیاند اما باید برای ربط بین خاطره و ماجرای اتفاق افتاده الکی جست و جو کرد«اون همیشه کلی به آبنبات توی دستش قبل از خوردنشون نگاه میکرد.»
***
املی نوتومب،نویسندهی بلژیکی این کتاب را سال ۲۰۰۹ منتشر کرد.از فقدان مینویسد و فضاهایی میسازد که در عین داشتن وجوه رئالیستی، طنزی سیاه و شخصیتهای نامتعارف را نیز در خود دارند.سفر زمستانی حرکتی است از تنهایی ملال آور یک آدم معمولی به سمت خلئی بسیار عجیب.
انسانهای تنها و کمرنگ نوتومب جایی دچار جنون میشوند که انگار دیگر کاری از دست کسی برنمیآید و راه حل فقط دزدیدن یک هواپیماست.
- ی الف سین
- سه شنبه ۲۶ دی ۹۶