۸ مطلب با موضوع «#شعر» ثبت شده است

آزادی

آزادی به شیکَرَکی می‌مونه رو شیرینی ِ بی‌دَنگ و فَنگی که مال ِ یه بابای دیگه‌س.

 تا وقتی ندونی شیرنی رُ چه جور باس پخت همیشه همین بساطه که هس.
 
+ از لنگستون هیوز / ترجمه‌ی احمد شاملو
  • ی الف سین
  • شنبه ۵ مهر ۹۹

ویلیام عزیز همیشه راهی برای تباه کردن زندگی‌هامان هست،بسته به اینکه چه چیز یا چه کس اول پیدامان کند

زنجیر خبرهای بد پاره نمیشود.به غیر فجایع عمومی در زندگی شخصیمان‌ هم خبری نیست.البته از نوع خوبش!وگرنه من که دم به دم مورد هجوم پاتک‌های زندگی قرار میگیرم.

امروز صبح یکی دیگر،راستش کمی سر شده‌ام.با خودم فکر کردم دو هفته دیگر این یکی همچنان مشکلت باقی میماند؟ جواب نه‌ای که خودم به خودم دادم کمی آرامم کرد.گوشی را برداشتم و به لی‌لی گفتم از دوشنبه در اموزشگاه میبینمش و به دوشنبه‌ فکر کردم که لااقل تا آن موقع از آتش رد شده‌ام.آنجا میتوانم شبیه گربه‌ای سوخته اما جان به در برده به لیس زدن زخم‌هایم برسم.

گزیده‌ی اشعار چارلز بوکوفسکی را میبندم.هفته‌ی پیش خریدمش.وقتی با بغضی در گلو خودم را به کتابفروشی رساندم و هیچ نمیدانستم چه میخواهم، کتابفروش گفت اگر کمکی از دستش برمیاید خوشحال میشود،میخواستم بگویم چیزی بده حالم را خوب کند،اما ترسیدم جلویش به گریه بیافتم،پس لبخند زدم و‌سر تکان دادم،بعد با پنج جلد کتاب شعر از نسین و قبانی، بوکوفسکی و آنا اخماتوا به صندوق رفتم.در حالی که به سخن آدرنو فکر میکردم که در کتابی خواندم: بعد از آشویتس‌ شعر گفتن بدویت و بربریت است.در دل میگویم ببخش‌ باید زنده بمانم.

حالا کتاب‌‌ها را ورق میزنم،تمام میکنم‌ و در کتابخانه جا میدهم،بی آنکه حرف زیادی خوانده باشم که شبیه به چیزی باشد که حس میکنم،البته به جز معدودی از شعرهای بوکوفسکی.

مصاحبه‌های فالاچی را میخوانم و خونم به جوش میاید.دروغ، کتمان، سفسطه.حالم را بهم میزنند.

هوا امروز هم ابریست. قهوه‌ام بیش از اندازه تلخ شده. همه چیز زیادی پررنگ است.

خسته‌ام

*عنوان قسمتی از شعر بوکفسکی:

ویلیام عزیز همیشه راهی برای تباه کردن زندگی‌هامان هست،بسته به اینکه چه چیز یا چه کس اول پیدامان کند

زندگی‌های تباه شده خیلی عادی‌اند

چه برای عاقلان‌‌ چه برای عوام

فقط‌ وقتی میفهمیم زندگی ما هم جز تباه شده‌هاست

تازه درک ‌میکنیم

آنها که خودکشی میکنند،الکلی‌ها،دیوانه‌ها

زندانی‌ها، مواد فروشها و بقیه

همانقدر جز ذات زندگی‌اند که

گلایل،رنگین کمان ، توفان

و رف خالی اشپزخانه 

 

  • ی الف سین
  • چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸

مرا رودی بدان و یاری ام کن تا درآویزم

مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سر و پایت
مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش هایت

مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم 
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت


دریافت

  • ی الف سین
  • سه شنبه ۱ اسفند ۹۶

از این بر آب سوختن 💔

که مادران سیاه پوش
-داغدار زیباترین فرزندان ماه و آفتاب-
هنوز از سجاده‌ها سر برنگرفته‌اند
#سانچی
#شاملو
  • ی الف سین
  • يكشنبه ۲۴ دی ۹۶

گونه‌گونی‌های رویا



سر یه رویای جور دیگه چی میاد؟
مث ِ کیشمیش زیر آفتاب
می‌خشکه؟
یا مث ِ یه زخم
سیم می‌کشه و چرکابه‌ش
راه می‌افته؟
یا مث ِ گوشتی که بگنده
تعفنش عالمو ورمی‌داره؟
یا مث ِ مربا
روش شیکَرَک می‌بنده؟
شاید مث ِ یه بار سنگین
شونه رو خم کنه.
یا شایدم 

ــ بوم‌م! ــ
منفجر شه.

از لنگستون هیوز-احمد شاملو

پ ن: شعراش معرکه هستن، مگه نه؟



  • ی الف سین
  • شنبه ۲۳ دی ۹۶

۲۹۹

یک)تعاریف زیادی در زندگی بیهوده‌اند

مثل وطن

که آدم را ناخوش میکند

مثل دلتنگی و غم در کشوی اول

روی لباسی که در آن گریه کرده‌ای

-الهام اسلامی

 

دو) خراسان من از خواننده افغان خلیل یوسفی

-که آدم را ناخوش میکند-

دریافت

  • ی الف سین
  • سه شنبه ۲۸ آذر ۹۶

در بندر تهران

موج تا لب آ لب میدان آزادی می آید و بر می گردد و 

مرغان دریایی مهرآباد در پرواز

 کاش یکی شان سوارم کند 

و بر بالِ خود آرام ، آرام 

مرا با خود ببرد به هر کجا که دلش خواست

دریافت

 


داشتم فکر میکردم قبلاها بالهای صورتی و براق قشنگی داشتم،دختر آن ور شیشه‌ی پنجره شانه بالا میاندازد "خب که چی؟ پا که داری، با آنها راه برو". کفش های آهنی به پا کن و برو.

او بی تفاوت است و من اما خشمگین.خشمم را میریزم توی غذایی که میخورم،چایی که دم میکنم،خشمم را میریزم روی جزوه‌ی صنعتی،پرتابش میکنم به صورت آدمهای اطرافم،من از عمق وجودم خشمگینم.

از خودم، از خانواده‌ام ، از اویی که وجود ندارد، از استاد دانشگاه، از خانم عین که معلوم نیست با مدارکم چه کرده که نیستند و حالا کارهایم زیادتر شده،از راه‌های رفته و نرفته، از خودم، از خودم ، و «از ناتوانی این دستهای سیمانی و یاس ساده و غمناک آسمان»*، از بال صورتی و براقی که نیست.

من میخواهم پرواز کنم اما بالهایم درنمی‌آیند.خشمگینم.خ ش م گ ی ن 

 

*فروغ

  • ی الف سین
  • دوشنبه ۶ آذر ۹۶

همه از دست غیر ناله کنند سعدی از دست خویشتن فریاد


  • ی الف سین
  • سه شنبه ۲۷ تیر ۹۶
(ری‌رای سابق)